ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا دلیل زندگی مامان وبابا

عید و مسافرت

خدمت گل پسرم بگم که ایشالا قراره شنبه عصر مسافرتمون رو شروع کنیم اول عروس خانم (عمه نسرین)رو ببریم گنبد خونشون بعدا از اونجا بریم شیراز خونه بابا جون و مادر و خاله ودایی رو ببینیم آخ که چقدر مامان خوشحاله که میخواد بره خونه بابا اینا و خونوادشو ببینه. کلی دل مامان تنگه اخه شش ماهه که اونارو ندیده.مادر و بابا جون هم لحظه شماری میکنن که ما بریم میگن هرشب خواب مارو میبینن. ایشالا به سلامتی بریم و برگردیم ایلیا جون هم پسر خوبی باشه و مامان رو اذیت نکنه . اولین بار مسافرت با ماشین ایشالا که خوش بگذره بهمون . بعدا که  برگشتیم خاطراتشو مینویسم برا گلم. ...
23 اسفند 1391

عروسی عمه نسرین

دیشب عروسی عمه نسرین بود خیلی خوب بود ولی یه مشکل کوچولو بود کلی برنامه ریزی کرده بودم برا پسر گلم اما یه ذره سرما خورده بودی و بی حال بودی عزیزم که همیشه تا صدای آهنگ میشنوی نمیتونی زمین بشینی و همش میرقصی ولی دیشب زیاد حوصله نداشتی و بهانه میگرفتی و مجبور شدم بفرستمت پیش بابا. عمه نسرین و با لباس عروس ندیدی اخه اخر شب هم که از تالار اومدن خونه تو خواب بودی. حیف شد آخه با عمه  رفیق جون جونی هستی دوست داشتم عکس العملتو ببینم وقتی میبینی عمه عروس شده . درد و بلات به جون مامان باشه .شب تا صبح هم نذاشتی مامانی بخوابه و الان هم حسابی خسته و کوفته ام و سرم درد میکنه با این وجود نتونستم مرخصی بگیرم و رفتم سر کار . خدایا پسرم رو به تو میسپارم...
22 اسفند 1391
1